ادبیات یونانیگرا
ادبیات دوره یونانیگرایی چندین ویژگی خاص داشت. مهمترین آنها این بود که نویسندگان و پدیدآورندگان آنها فرهیختگانی بودند که نظریههای ادبی یا فلسفی را مطالعه میکردند.
دگرگونی بزرگی در گرایش جامعه به سمت شعر وجود داشت. شعر دیگر موضوعی همگانی به حساب نمیآمد. ارتباط و پیوند بی واسطهای که شاعر در یک دولت شهر کوچک با جامعه داشت، دیگر در حکومتهای سلطنتی کشورهای پهناور و مراکز شهری امکان پذیر نبود. دیگر برای همه مردم میسر نبود که در خلق یک اثر و داوری آن دخالت داشته باشند. شعر از اینکه یک آیین جذاب برای همه مردم باشد، بازماند و دغدغه شخصی افراد اندکی شد. ویژگی شعر نیز تغییر کرد، زیرا تاجران و بازرگانان یونانی که حال بر جو حاکم بر اسکندریه و انطاکیه (Antioch) تأثیر میگذاشتند، نمایش خنده دار و کابارهای (تفریحی) را بیشتر از تراژدی میپسندیدند.
ادبیات دوره یونانیگرایی چندین ویژگی خاص داشت. مهمترین آنها این بود که نویسندگان و پدیدآورندگان آنها فرهیختگانی بودند که نظریههای ادبی یا فلسفی را مطالعه میکردند. بنابراین مردم انتظار داشتند که ادبیات، عالمانه، پر از اشارات فلسفی، تاریخی و ادبی باشد. این مسئله در مورد ترانه نیز صادق بود. شعر مربوط به دوره یونانی گرایی هنری عالمانه بود که برای فرهیختگان نوشته میشد؛ و در کتابخانهها دنبال الهام میگشت. این ادبیات، ادبیاتی پیراسته بود که تنها به مخاطبی خاص میپرداخت و به طور آگاهانهای انتخاب و گزینش میشد. بنابراین ادبیات عوامانه در این دوره با خود تحقیر به همراه میآورد.
در اسکندریه نویسندگان، «دستوردان» (grammarians) نامیده میشدند. همان گونه که قبلا ذکر شد، اصطلاح لاتینی (Literatus) یا همان «اهل ادب» (man of letters) بود. این واژه هم نویسندگان ادبیات و هم نظریه پردازان آن را در بر میگرفت. با وجود این، چنان شکل گرفت که به نظر سکستوس امپریکوس فقط شامل نظریه پردازان ادبی و زبان شناسان میشد. بعدها نویسندگان، در اسکندریه «زبان شناس» و در پرگاموم (Pergamum) «منتقد» نامیده شدند.
بر تمام این ادبیات متخصصین نظارت داشتند و آن را جلو میبردند. لذا تابع اصول بود و از قوانین تبعیت میکرد. در دوره قبل، رسالههایی درباره چگونگی نوشتن و خواندن آثار ادبی تألیف شد. بنابراین نظریههای ادبی و زبان شناسی مثل خود ادبیات از اقبال برخوردار گشتند.
دومین ویژگی مهم ادبیات دوره یونانی گرایی، در تضاد آشکار با ادبیات کلاسیک، این بود که به دنبال اصالت میگشت و تمایل شدیدی به تجربه ادبی داشت. ادبیات اسکندریه بر الگوها متکی بود، اما از فرم های ادبیای که نادر و پر زرق و برق بودند، تقلید میکرد.
سومین ویژگی، که مخصوصأ در هنرهای تجسمی هویدا بود، و البته در ادبیات نیز، سبک باروکی آن بود، به این معنا که از یک سو، پرزرق و برق بودن را به بهای از دست دادن سادگی و از سوی دیگر عمق را بیشتر از وضوح میپسندید.
ویژگی چهارم، واقع گرایی آن بود که در ادبیات آن دوره ظاهر شد. این ویژگی در نقاشی و مجسمه سازی هم کم نبود. واقعگرایی و ملاحظات موشکافانه در مقالات هرونداس به قدری بارز و چشمگیر بود که زبان شناس بزرگ، تادئوش ژیلینسکی (Tadeusz Zielinski) به طور تناقض آمیزی آنها را مقالات علمی میدانست تا آثار ادبی.
ویژگی پنجم رویکرد عاقلانه و سنجیده نویسندگان به آثارشان بود. برای مثال کالیماخوس نوشت، «رعدوبرق کار زئوس است، نه کار من». همانگونه که زبان شناسی دیگر میگفت، این امر به معنای «جدایی از شعر باشکوه و ترک الوهیت در شعر است، و تأیید شعری که انسانیتر و هنریتر میباشد».
ویژگی ششم ادبیات یونانی گرا، تنزل تدریجی شعر به مقام پایینتر یعنی به مقام نوشتههای علمی است. حکومتهای دوره یونانی گرا با ایجاد بناهای بزرگ آموزشی در ابعاد بی سابقه، از آثار علمی حمایت میکردند که بارزترین این بناها موزه سلطنتی و کتابخانه اسکندریه بود که در آن هفتصد هزار کتاب وجود داشت. از این امکانات با عزمی راسخ محافظت میشد. وقتی که کتابخانه در سال ۴۷ پیش از میلاد سوخت و با خاک یکسان شد، مجموعه پرگاموم که دویست هزار کتاب در آن وجود داشت، جایگزین آن گردید. وقتی که بعدا این مجموعه هم ویران شد، کتابخانه دیگری در اسکندریه به نام سراپئوم (Serapeum) مرکز اصلی دانش دوره یونانی گرا گردید.
مؤسسات دوره یونانی گرا، به ادبیات خدمتی مهم کردند. ویرایشهای دقیق دستور نویسان اسکندرانی در سرتاسر جهان یونانی و رومی گسترش یافت و برای هزاران سال، اساس تمدن اروپایی شد. همین مسئله بود که باعث شد اس رایناخ (S . Reinach) قرنهای دوم و سوم پیش از میلاد را «یکی از بزرگترین دورههای روح انسانی» بنامد و اولریش فن ویلامووتیس (von Wilamowitz) تا بدان جا پیش رفت که درباره قرن سوم که اساس فرهنگ یونانیگرا در آن ریخته شد، گفت: «اوج فرهنگ یونانی بود و بنابراین اوج جهان باستان». اندیشهها و آثار جاودانی زیادی قبلا به وجود آمده بودند، اما تنها در این دوره است که آنها قدرت حکومت بر جهان را به دست آوردند و چندین قرن باقی ماندند.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص482-479، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}